امروز رفتم یه کار زیبایی رو صورتم انجام بدم. یکم ریمل زده بودم و رژ. تو آینه نگاه کردم که چه چیزی نیاز داره صورتم و یهو حس کردم چقدر متناسبه صورتم. دماغم همیشه رو مخم بود اما برا عمل کردن هم زیادی دوستش داشتم. آخر سر با تغییرات جزئی و نامحسوس بقیه اعضا بینیم هم جا افتاد. خب اگه قیافم بد نیس چرا هیچ کس بهم توجه نکرد؟ خیلی پیاده روی کردم اما کسی چیزی بهم نگفت. حتی به یه دختر هم ینفر چیزی گفت اما من نه. اینکه هنذفری تو گوشم بود و حسابی غرق اهنگ بودم یا اینکه جدی یا سر به هوا راه میرفتم یا اینکه با کسی چشم تو چشم نمیشدم، اینها هم بی تاثیر نبود. اما دلم میخواست مثل اون شب ینفر دنبالم بیاد و بگه من خیلی خاصم و اون متوجهم شده و....
هرچند به هیچ عنوان قصد شروع رابطه با کسی و ندارم.
خیلی خالیم. نه خشم زیادی، نه غصه زیادی، نه انگیزه زیادی، نه دلتنگی زیادی.... هسچ حس خاصی گاهی ندارم. خیلی اروم و راحت. یکم بهم خوشحالی میده این وضع. کم کم دارم به این رهایی خو میکنم.