مطمئن نیستم دوست خوبی باشه ولی فعلا کنارش خوش میگذره.
تمشب بالاخره جایی و تجربه کردم که آدمها برا روابط خیلی کوتاه آشنا میشن. بد نبود که مورد توجه واقع میشدیم اما من نتی یکیار سر بلند نکردم کسی رو ببینم. به شدت هم مضطرب شده بودم. حتی تعجب میکنم چطور میتونه برا گسی راحت باشه.
بهرحال این رفتارها از منِ محتاط و. زیادی عاقل فاصله داشت. خطایی هم نکردم. بهرحال حالم خوبه. میتونم تجربیات جدید داشته باشم.
کم کم فعالیت های گروهی بیشتری رو وارد برنامم میکنم. و کم گم حجم کارهام رو باید سبک کنم. کارها رو پشت گوش نندازم و تمومشون کنم.
شاید فعالیت های جدید انگیزه خوبی برا تموم کردن کترهای قبلم باشه. و اصلا هر کار خودش میتونه شانس آشنایی من با آدم مناسبم باشه.
آره امیدم به الف خیلی خیلی کمه. خیانت نمیکنم و منتظرم. اما دارم بدون اون زندگی کردن رو یاد میگیرم.