قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

استوار

توسط Bluepetus | سه شنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۱ | 23:1

درسته که زندگیم یکم بهتر شده ولی پدرم همچنان من رو خیلی ناراحت میکنه.

۴،۵ ساعت دندونپزشکی بودن منطقی نیس!

اینهمه دروغ، خیانت، انکار...

تموم هم نمیشه.

میدونم تموم نمیشه.

قلبم اما درد میگیره. مچاله میشه.یهو همه چیز رنگ و بوشون رو از دست میدن. یهو دیگه کسی رو دوست ندارم. یهو هیچی خوشحالم نمیکنه.

این درد همراهم هست و معلوم نیست تا کی خواهد بود. پارسال که دچار اضطراب میشدم میترسیدم سال بعدش کم کم نشونه‌هایی از بیماری‌های جدی فیزیکی ببینم. خب خداروشکر ندیدم. یکم آدم باحال‌تری شدم از نظر خودم. ولی بهایی که پرداختم نسبت به هرچی که بدست آوردم، خیلی زیاد سنگین بود.

تمام جونم درد میکنه. یه درد از ته عمق روحم.

کم کم دارم به این فکر میکنم که چرا؟ چرا انقدر سخت واسم پیش رفت؟ میدونید این مسئله واسه آدمی مثل من انقدر دردناک بود شاید برا کس دیگه نباشه انقدر.

دیگه نمیدونم چطور ولی هنوز امید دارم این درد تا حد بهتری تسکین پیدا کنه

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .