تازگیا گفتن این جمله:《باهاتون حال نمیکنم.》خیلی واسم لذتبخش شده. دلم نمیخواد تظاهر کنم دیگه. اون همه چاپلوسی و قربونصدقه، حالا جاشو داده به صداقت جذابی که باهاش به خود واقعیم نزدیکتر میشم.
خودمم رو مفتی مفتی در اختیار آدمهای نالایق نمیذارم دیگه. محبت و وقت و تمرکزم رو گذاشتم واست و وقتی پشت تلفم داری با آدمهایی که هرروز میبینیشون صحبت میکنی؟ نه مهم نیس شرایط واسش سخت باشه یا آسون، قرار نیس خودم رو اسباب دستش کنم. اما حذف هم نمیکنم. بالاخره متوجه میشه چطور باید با من رفتار کنه. و آدمی که روزها پیاممرو سین نکرد و بهانهای غیرقابل باور آورد! و این مدت هم هیچ یادی از من نکرد. اون هم انتخاب خودش رو کرده. من هم دل خوشی ازش ندارم پس میپذیرم اوضاع بینمون رو.
با خانوادهام هم حال خوبی ندارم. رفتارهاشون اذیتم میکنه. مادر و مادربزرگم خیلی رو مخم هستن. آدم کنارشون بهش خوش نمیگذره. میخوان انتقاد کنن، اعتراض کنن، همه رو ادب کنن...
و خب چقدر ناراحتکننده که حس میکنم شباهتی بهشون دارم.
اینا رو میتونم رد شم. مهم اینه که عادتهایی دوست دارم بسازم خیلی زود دارن ایجاد میشن و من ذوقزدهام. سریالهای بانمک و جالب دیدم. اما همچنان جای خالی منبع درآمد خالیه. خیلی هم خالیه. مجبورم استخر نرم، باشگاه نرم، پولم رو با احتیاط خرج کنم چون پولی قرار نیس به زودی جاش رو پر کنه. چن ماه پولم رو ذخیره میکنم تا احساس بهتری داشته باشم.