قراره آدمهای بسیااار سمیای رو ببینم که چن تاشون از گرههای زندگیم هستن. مثل دوست بچگیم، یا آدم بیرحمی که تو متنهای اخیر بهش اشاره کردم و اون فردی که گفتم هر جا من طرد شدن اون پذیرفته شد... زیبا نیست؟
نیاز به استراحت دارم. مدتی باید از هرکی میشناسم دور شم تا قدرت بگیرم. متاسفانه چنین فرصتی فعلا نیس. کاش اذیت نشم امروز. کاش نیش نزنن. کاش باهم پچپچهایی نکنن که من ازش سر در نیارم و حس غریبی کنم...
کاش یکم راحتتر باشه.
یا کاش نرم.
میدونم تو جمعشون احتمال منزوی شدنم زیاده. علاوه بر اون نگران آدمهای مهمتر زندگیم هم خواهم بود.
اما اگه من باشم و کفشام و هنذفریم...
خیلی خوش میگذره. میتونم تا هر چقدر میخوام راه برم، فکر کنم، لبخند بزنم، حرفامو بنویسم و لازم نیس تظاهر کنم خوشحالم و خوش مشربم.
درست میشه، مگه نه؟