قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

چی میشه که اونجوری میشه؟

توسط Bluepetus | چهارشنبه هشتم دی ۱۴۰۰ | 16:7

با این اوضاع ذهنی و فکری، عجیبه که تازه تخریب شدم. درمورد پدرم خب من نتونستم هیچوقت اون رو با خوب و بدش بپذیرم. گاهی بدی‌هاش رو توجیح کردم گول زدم خودم رو و تونستم دوستش داشته باشم و گاهیم با تمام وجود ازش بیزار شدم و نتونستم با خوبی‌هاش کنار بیام. خوبی‌هاش مزاحم نفرتم میشد  و واسم تناقض ایجاد میکرد. بله من نمیتونم آدمی رو با در نظر گرفتن بدی و خوبیش بپذیرم. یا قهرمان یا دیو!

ایده‌ای ندارم که چطور صفرو صدی نباشم. اما خوب شد. بدجوری به بحران خوردم و حالا وقتشه که ببینم چیا سر جاشون نیستن.

من مدت‌ها خشمم نسبت به مادرم رو قورت دادم و تبدیل به مهربونی کردم. تکلیف اون خشم چی میشه؟ بله برمیگرده. و تا قبل از برگشتن از اون پشت بهم آسیب میرسونه.

اینا همه واسه قبل از رسیدن به خونه بود. حالا باز پدرم بعد از ناهار رفت بیرون و تا شب هم نمیاد. از ساعت ۶ تا ساعت ۱۱، باید به شدت مواظب خودم باشم تا باز جهنم دیروز تکرار نشه. البته فردا امتحان هم دارم.

یه شب سرد و تاریک و شاید دلگیر... دیروز انقدر تجربه سختی بود که الآن با یادآوریش هم ترس به جونم افتاد.

 

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .