قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

یک من تنها و نامرئی

توسط Bluepetus | سه شنبه نهم آذر ۱۴۰۰ | 12:7

سال اخیر فکر میکردم پدر و مادرم عالین. خودم رو درحدشون نمیدونستم حتی. حالا چی؟ حالا فهمیدم پدر و مادرم والدین سمس‌ای بودن واسم. یعنی اول فکر میکردم همه چیز خوبه. اما بعد که خشم شدیدم روبررسی کردیم فهمیدم پشت ظاهر آرومم چه طوفانی بر پاس!

شبیه یه سیب سبز بودم که وقتی قاچ میشد داخلش پر از کرم‌خوردگی و سیاهی بود!

حالا من باید خودم عفونت زخم‌هام رو خوب کنم، دست بکشم روی دلم، خودم رو در آغوش بکشم و سعی کنم زودتر آسیب‌هایی که بهم رسیده رو خودم واسه خودم جبران کنم.

این روزا بیشتر این جمله تو ذهنم تکرار میشه:《تو بهترین پدر دنیایی!》

یا《بهترین مامان دنیا》

به عنوان یه فرزند هیچچچچ توقعی ازشون نداشتم فقط دعوا نکنن!

چقدر اضطراب و غم به خوردم دادن!

و الآن واقعا عصبانی میشم وقتی پدرم کودکی رو تشویق میکنه که توی هنر داره پیشرفت میکنه. شاید حسادته. اما هر چی هست حس میکنم من رو ندیده.

مثل اینکه حق داشتم خودم رو نامرئی ببینم. چون هیچوقت موضوع این نبوده که من واقعا چی میخوام؟

بیشتر موضوع این بوده که من چه اشتباه یا کم‌کاری‌ای داشتم.

قسمت دردناکش اینه که  منم خیلی وقتا با بچه‌های کوچیک بدرفتاری داشتم.

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .