کوله پشتیمو پر کردم، تاکسی گرفتم که برم سرکار و بعدش با چ یه سفر یک و نیم روزه رو شروع کنیم. خودمو که میبینم دیگه از زندگی شاکی نیستم. نه خودم و بدهکار دنیا میدونم و نه طلبکار. من چ رو بخاطر خود جدیدی که ازم داره ساخته میشه دوس دارم. چ هم با من آدم شادتر و سرزنده تریه. فعلا بنظرم همه چی خوبه.
قبلا خیلی گارد داشتم رو این موضوع که وقتی با کسیم واسم خرج کنه. تراپیستم گفته بود اگه میخوای باهاش ازدواج کنی، از همین الآن الگوی مالی اونموقع رو داشته باش. یعنی اگه میخوای همیشه نصف نصف باشه خرج و مخارج همینطور پیش برو و اگرنه این رو واسش جا بنداز که اون مسئول هزینه های رابطس. باز من دلم طاقت نمیاورد. میذاشتم همه چیزو اون حساب کنه و بعد یه رستوران خیلی گرون دعوتش میکردم و نصف نصف میشدیم. الآن اما با رویاهایی که الف بهم فروخت و هزینه هایی که از نظر عاطفی، مالی و از همه مهمتر زمانی واسش کردم، فهمیدم باید برا هر کس هزینه داشته باشم. چه وقتی کسی آزارم میده، چه وقتی کسی دوستم داره. این هزینه اس که تو ذهن میمونه. وقتی کسی آزارم بده، حداقل با اعصاب خوردی که واسش ایجاد میکنم، راه سوءاستفاده های مکرر و اتفاقات مشابه رو میبندم. و اگه کسی دوستم داشت و واسم هزینه کرد باعث میشه تو ذهنش توجیه کنه که می ارزید که واسم انقدر هزینه کردم. اون فرق داشت. و همین من رو بهتر تو ذهنش ثبت میکنه. و در عوض مفتی مفتی بودن، اصلا عاقبت خوبی نداره. بهت بدی کنن و هیچ نبینن خب بازم بدی میکنن. دوستت داشته باشه و هیچ هزینت نکنه خب براش آدمی میشی که همیشه هست و نیاز به هیچ زحمتی نداره.
بهرحال چ گاهی از نظر مالی حرکت هایی میزنه. مثلا دید دوس دارم ناخن بذارم یه نوبت از یه اشنا گرفت و هزینش و حساب کرد. یا خوراکی هایی که میخره. اما بنظرم وقتشه که هزینه درشتتری کنه. هر از گاهی بهش از چیزهایی که میخوام بخرم میگم. مثلا گوشی و ماشین و طلا. اینها رو من واقعا میخوام و خواهم خرید. اما دلم میخواد توشون نقش داشته باشه. دیروز که از اینها گفتم، منظورمو سریع گرفت-_-
اون آدم باهوشیه. زیاد نمیشه بیگدار به آب زد. خیلی واکنش جالبی هم داشت. پرسید میخوای کمکت کنم؟ گفتم درمورد چی؟ چطور؟ اشاره کرد به ساندویچی که داشتم میخوردم! هم خندم گرفت هم حرصی شدم.
الآن حالم خوبه.