توسط Bluepetus
| دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴ | 20:9
خوشحال نیستم. امروز حس کردم آدمها باز دارن حرومم میکنن. من یبار حروم شدم توسط الف. عشقمو، وقتمو، جونترین ورژنمو به فنا داد. امروز وقتی ساعت کاریم تموم شده بود زیادی درگیر کار شدم. مدام تماس،... حس کردم زیاد ازم استفاده کردن بدون اینکه قدرم و بدونن. چ خواست بعد از کارم برم پیشش. رفتم و بیشتر راحتی اون تامین شد. منتظر بودم عصر بریم پیاده روی و هوایی تازه کنم، که خواست برم خونه! حس بدی دارم. الف میگفت حرف گوش کن نیستم مشخص شد دنبال آدمیه که بشه عروسکش که من ندونستم و شدم. چ میگه خودمو فدا نمیکنم...
خوشحال نیستم