توسط Bluepetus
| جمعه سوم مرداد ۱۴۰۴ | 22:42
از شدت کلافگی در حال متلاشی شدنم. چهارشنبه به قدری بهم سخت گذشت که امروز عزا گرفتم که فردا قراره هفته شروع بشه. یکی از گوشوارههام گم شده و حس میکنم طاقت هیچی و ندارم. حتی نای گشتن هم ندارم. با اینکه خوب خوابیدم، الآن هم خواب آلودم. دقت کردید گاهی یه سری اتفاقات خوب بصورت زنجیری رخ میدن؟ و گاهی اتفاقات بد زنجیری؟ نمیخوام زنجیری چیزی پیش بیاد. تحمل هیچی و ندارم. تلخ تلخم. برای گوشوارهام ناراحتی کنم؟ یا انگشترم که تو رستوران جاموند و یا برای اینکه فردا دوباره قراره تحت فشار قرار بگیرم؟