قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

بعد از چ

توسط Bluepetus | جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴ | 10:9

اینبار وقتی داشتیم برمیگشتیم، حسابی بغض کرده بودم، اونقدر که به سختی و به ندرت صحبت میکردم. بغل خداحافظی که کردیم، هر دو سرمونو برگردوندیم و همو ندیدیم. من سریع از ماشین بیرون پریدم و شروع کردم به راه رفتن. از اون بغض فقط یه قطره اشک بارید. باقی رفتن تو قدم هام.

عکسامونو میبینم، حال خوبمون، اعتمادی که بهش داشتم، ارزشی که برا هم قائل بودیم... حسرت میخورم که نشد. ممکنه با کس دیگه‌ای هم اینها رو تجربه کنم؟ که توانایی و دست و دلبازی خرج کردن و داشته باشه. که nبار برم خونه‌اش و از حد مشخصی که اجازه دادم، عبور نکنه... که من و به همه نزدیکانش معرفی کنه... که همه توجهش من باشم...

میشه یعنی؟

نمیدونم. من لبخندش و دوس داشتم. عشق تو نگاهش و دوس داشتم. بامزه بودنش، جدیتش... دوسش داشتم💔

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .