امروز سعی کردم مرهم زخمش باشم. باز بحث همیشگی و باز کرد و نتیجه شد کات هفتم! من تاحالا با ۷ نفر تو رابطه نبودم که این آدم ۷ بار باهام کات کرده! راهی نموند دیگه. چ برای همیشه تموم شد. یاد گرفته بودم تموم اجزای صورتش و دوست بدارم. قبل از اینکه از ماشینش پیاده شم، گفت بغل کنیم؟ یکم قیافه دمغم بهتر شد و بغلش کردم. ته ریشش و خیلی دوس داشتم.
"بهار ما گذشته.... گذشته ها گذشته... منم به جستجوی سرنوشت..."
نتونستم روش قمار کنم، پس باختمش.
از اول خودم بهش یه چیزایی و دروغ گفتم. گفتم با س. مشکلی ندارم اگه یکم رابطه پیش بره. ولی من مشکل داشتم. گفتم رابطه جدی برام مهم نیس. گفتم دنبال ازدواج نیستم. شاید اگه اینارو نمیگفتم تمام اون روزای خوب و تجربه نمیکردیم. شاید برگردم عقب باز همین کار و کنم. یه چیزایی از همون حرفا درست بود اما من به عمد طوری گفتم که همون برداشتی بشه که به نفعمه. خب مشخص شد جواب نمیده. به این تجربه نیاز داشتم. کنار چ خیلی رشد کردم. خیلی دوسم داشت خیلی دوسش داشتم.... تموم شد.
فقط میدونم من خیلی زندگی نکردم. خیلی تجربه نکردم. عدد سنم الکی الکی داره زیاد میشه، بدون اینکه ازش استفاده کرده باشم.
دلم بیتابشه