قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

زخم پدری

توسط Bluepetus | پنجشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۴ | 8:28

نمیخوام به خودم دروغ بگم. اینکه پدرم دیشب خونه نیومد حس خیلی خیلی بدی بهم میده. وضعیتم طوریه که نمیتونم از خانواده جدا بشم و مستقل شم، حتی همین بیرون رفتن ها هم بهم احساس گناه میده. انگار باید تا آخر عمرم من جور پدرم و بکشم. هر چقدر اون نیس وظیفه من هست که باشم. وقتی میرم تصویر خانواده نصفه‌امون جلو چشمم میاد که تنها و طرد شدن. دلم میخواد برگردم و حمایت کنم ازشون. اما من چی؟ وضعیت زندگی خانوادگیمون طوریه که از همه چیز متنفرم. از ازدواج کردن به اندازه ازدواج نکردن بیزارم. یه خلا بزرگ حس میکنم نسبت به خانواده. پدری که هیچوقت انتخابش ما نیستیم. اما نذاشت مامانم ازش جدا بشه. پدری که وقتی هست هم تمام و کمال و با حال خوب حضور نداره. همیشه انگار مجبور شده. من چی میخوام از زندگیم؟ دارم باهاش چکار میکنم؟ من فقط میخوام اینها تموم بشه. چه با خونه گرفتن و مستقل شدنم چه با ازدواج. اما تکرار این شکنجه تو زندگی ای که برا خودم خواهم ساخت میتونه سیاه ترین حالت ممکن باشه. نباید همه چیز اینطور بود. نباید انقد زخم میداشتم. نباید انقدر میترسیدم و مضطرب میشدم. نباید پدرم انقدر غائب بود.

گفته بودم حالم خوبه و با این مسائل کنار اومدم اما باز تصور اینکه پدرم درگیر خیانته یا رو به مواد آورده بیش از خوشبینی و بیتفاوتی من هست.

یه زندگی نرمال چی بود، که هر چی بدوام ندارمش؟

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .