قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

یه دنیای خالی

توسط Bluepetus | چهارشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۴ | 19:46

چ امروز خیلی دمغ بود. سعی کردم باهاش حرف بزنم، بهش توجه کنم و یا فقط کنارش باشم. هرکار میتونستم کردم اما زیاد اثر نداشت. در عوض ازم چیزی خواست که جوابم منفی بود و اون خواست سریع برگرده خونه. گفتم تاکسی نمیگیرم و میخوام پیاده برم. راه افتادم تا جایی که نتونستن بیشتر جلو برم. تو یه ایستگاه اتوبوس متوقف شدم و تاکسی گرفتم برای خونه. یه چیزی خیلی اذیتم میکنه. من عملا دوست خاصی ندارم. کسی که پایه ام باشه و بتونم بهش زنگ بزنم و حداقل ماهی دوبار ببینمش، ندارم. تا همین جا هم روابطم و به زور نگه داشته بودم. غمگینم که زندگیم طوری گذشته که دوست زیادی برام نمونه. غمگینم بخاطر فاصله ای که از بقیه میگرفتم، شرم ذاتیم، بخاطر شرایط زندگیم که باعث میشد چیز قشنگی برا تعریف نداشته باشم. غمگینم برا فقری که نوجوونیم و خاکستری کرد.

رفتار چ ناراحتم کرد اما دردم از جای دیگس. از خالی بودن اطرافم هست. منصفانه نیس.

کاش کاری از دستم برمیومد.

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .