از خستگی بدنم داره از هم میپاشه. روحم اما قوت گرفته. تا جایی که بتونم از زندگیم استفاده میکنم و لذت میبرم. چ نتونست راحت بیخیالم بشه اما دیگه واسم جذابیت قبل و نداشت. وقتی رفت بیمارستان، برای ملاقات رفتم پیشش. این حرکت واسه من جسورانه بود. از منطقه امنم یه قدم فراتر گذاشتم. همراه تخت کناری به مامانش گفته بود یه دختر خوشکل و قدبلند اومده بود دیدنش. ذوق کردم. فکر نمیکردم قدبلند یا خوشکل شناخته بشم. قدبلندی از اون صفت هایی واسم بوده که جای اینکه دوستش داشته باشم، به عنوان یه ویژگی نازیبا میدیدمش. دلم نمیخواست از دوستام بلندتر باشم، حس میکردم ظرافت ندارم. یا کشیدگی تنم رو اغراق امیز ناموزون و دراز میدیدم. خوشکل بودن رو هم نتونستم قبول کنم. با گوشی چ دوتا عکس گرفتم که خوب نیوفتادم. در زوایا و نور خاصی بنظرم میشه خوشکل حسابم کرد. و خب اغلب به بعضی دوستام حسرت خوردم که زیباترهستن. بهرحال هیچ چیز اهمیتی نداره. من پرنده ای هستم که به سختی از تور صیاد خودش و رها کرده؛ درست وقتی وزنه سنگینی از جنس احساس پاشو هم بند کرده بود. و گذشته ای که سد چشماش شده بود. من قدر آزادی و میدونم. بدیهی های زندگی واسم شیرین شده. دیگه چه فرقی میکنه خوشکلی من چقدره؟ مهم اینه که حالا قلبم آزاده و با تمام وجود مواظبشم.
توسط Bluepetus
| شنبه دهم خرداد ۱۴۰۴ | 18:43
مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
- شهریور ۱۴۰۴
- مرداد ۱۴۰۴
- تیر ۱۴۰۴
- خرداد ۱۴۰۴
- اردیبهشت ۱۴۰۴
- فروردین ۱۴۰۴
- اسفند ۱۴۰۳
- بهمن ۱۴۰۳
- دی ۱۴۰۳
- آذر ۱۴۰۳
- آبان ۱۴۰۳
- مهر ۱۴۰۳
- شهریور ۱۴۰۳
- مرداد ۱۴۰۳
- تیر ۱۴۰۳
- خرداد ۱۴۰۳
- اردیبهشت ۱۴۰۳
- فروردین ۱۴۰۳
- اسفند ۱۴۰۲
- بهمن ۱۴۰۲
- دی ۱۴۰۲
- آذر ۱۴۰۲
- آبان ۱۴۰۲
- مهر ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- مرداد ۱۴۰۲
- تیر ۱۴۰۲
- خرداد ۱۴۰۲
- اردیبهشت ۱۴۰۲
- فروردین ۱۴۰۲
- اسفند ۱۴۰۱
- بهمن ۱۴۰۱
- دی ۱۴۰۱
- آذر ۱۴۰۱
- آبان ۱۴۰۱
- مهر ۱۴۰۱
- آرشيو