چن ماهی خودمو کنترل کردم که پروفایل و اکانت های الف و چک نکنم. بلاکشون کرده بودم. اما امروز تلگرامشو چک کردم. عکس جدید گذاشته بود. عضلاتش بیشتر شده بود. دروغ چرا؟ دلم رفت. قلبم بهش عادت کرده بود. رابطمون قدری طولانی بود که خطوط چهره و بدنش رو هم حفظ باشم. خندهاش و اداهاشو، صداشو، حتی اخلاقیات رو مخش رو هم پذیرفته بودم. من الف و تمام و کمال دوس داشتم. یعنی دوست داشتم دوستش داشته باشم. درسته دیگه خدای عهد و وفای من نیس، درسته نخواست بمونم، درسته که قلبم، عمرم و تمام عشقم و دادم بهش و همه رو حروم کرد... اما هنوز که هنوزه دوست داشتنش واسم راحتتره. نتونستم جایگزینی واسش پیدا کنم. پوشه ای که از پیامهاش تو گوشیم نگه داشتم واسه همچین روزیه. "تو آخه ارزش داری بابت زود تموم کنم که چی؟" من واسش ارزش هم نداشتم. نمیدونم چطور احساس ارزشمندی کنم. نمیدونم چطور قلبم و سرپا کنم. دلم میخواد با ماشین ویراژ بدم و فریاد بکشم.
الف تو با قلب من چکار کردی؟
نمی ارزیدی... اما گرون تموم شدی واسم...💔