از تجربه رابطه ناموفقم با الف فهمیدم که خط قرمزها و علائقم رو به کسی که تازه باهاش اشنا شدم نگم. که خود واقعیشو نشون بده. واکنش شدیدی به صحبت ها و تجربیاتش نشون ندم تا خودش رو سانسور نکنه. دیروز با یکی از 5 نفری که اخیرا باهاشون صحبت میکنم، دیت رفتم. زیادی به خودش مغرور بود و من و پایین میدید. سعی کردم بدون دعوای محسوس حرفم رو به کرسی بنشونم. وقتی من و دید تعجب کرد. فکر میکنم بهتر از تصورش بودم. رفتارم باوقار، مهربون و راحت بود. واقعا از برخورد خودم حس خوبی دارم. بدون خط و نشون کشیدن ارزش خودمو بهش فهموندم. به قصد خوشگذرونی و باغ رفتن اومد سمتم، چون عاشق دلباختش نبودم واسم اهمیت نداشت. منم دنبال منافع خودمم. یکی دوبار باهاش بیرون برم و بشناسمش تموم. اگه خواست بیشتر آشنا شیم که میشیم نخواست مهم نیس.
تنها کسی که هیچ جوره تو تورم نمی افته ب هست که البته پارسال تو تودم بود اما خودم پروندمش.
دوستم زود ازدواج کرد و بنظر میرسه راضی نیست. بهم توصیه کرد عجله نکنم و اگه آدم مناسبی پیدا نکردم ازدواج نکنم. چون میشه پدر بچم و اگه بد از اب در بیاد نمیتونم جواب بچم و تباه شدن زندگیش و بدم.
راست میگه. عجله کار مسخره ای هست.
دلم میخواد ادم هایی با سطح بالا هم سمتم بیان. این چن نفر آنچنان به من نمیخورن. آخ که ب تقریبا ایده آل ترین شکلی هست که من دوست دارم. میتونم باهاش کلی فعالیت مشترک داشته باشم. نمیخواد چه کنم؟