از الف متنفرم. از اینکه منو به رابطه ای به اون مضحکی مقید کرده بود متنفرم. چه بازی های روانی ای که انجام نمیداد و من روحم هم تا اخر رابطمون باخبر نشد. من رو تو رودربایستی میذاشت که حتی بدون اینکه رابطه عاطفیمون شروع بشه من رو محکوم به خیانت کرد! من هم خوب بازی خوردم. اخیرا با چن تا پسر به طور مختصر تو اینستا صحبت داشتم که یکیشون حوصله امو بدجور سر میبره. مداگ ازم میخواد وقت بذارم. مدام شاکیه و میخواد حتما تلفنی صحبت کنیم. این اصرار و عجله عجیب حوصله سربر و انرژیگیره و من و خیلی به یاد الف میندازه. هنوز نه به داره نه به بار، از من انتظار چه وظایفی رو داره؟ شاید حق هم داشته باشه اما من دیگه اون آدم قبل نیستم، آدمیم که بعد از چند سال آزادیشو پس گرفته و دیگه نمیخواد زیربار این بازی ها بره. فقط عشق واقعی و صلاح دید خودم هست که مسئولیت و تعهد رو تو رفتارم ایجاد میکنه. دیگه این لوس بازیا اثری نداره که "دلم میخواد مثل من که بهت وفادارم تو هم بهم وفادار باشی" یا درمورد وقت گذاشتن یا هر چیز دیگه. نخیر. هیچ دلیلی نداره در مورد کسی که خیلی جذبم نکرده و هنوز تو مرحله آشنایی بسیار سطحی ای هستم مسئولیتی داشته باشم. چندش. اگه ادم بود و عجله نمیکرد یه وقت مناسب باهاش حرف میزدم و از اونجایی که هر آدمی جذابیتی داره، شاید جذبش میشدم. در حال حاضر هر رفتار مشابه با الف برا من چراغ قرمزه چون قبلا به اون دام اسیر شدم.
در حال حاضر آدمهایی مثل ب و ت بیشتر خوشحالم میکنن. مخصوصا ب ، اخیرا توجه های کوچیکی نشون میده اما شکل رابطه نیست. این برام حس بهتری داره.
تعهد و مسئولیت قبل از اینکه آدم بفهمه چی به چیه مسخره و حال بهم زنه.