توسط Bluepetus
| دوشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۳ | 17:28
تا یذره با کسی صمیمی میشم وحشت برم میداره. نکنه نتونم ازش رها شم؟ دختر و پسر فرقی نداره، فوری دنبال راه فرارم. چرا؟ شاید چون بلد نیستم چطور شرایط خودمو کنترل کنم و نمیتونم به آدمها نه بگم. نمیتونم خوب حد و مرزم و باهاشون مشخص کنم. این پسر جدیده دیشب ازم خواست بریم بیرون. خب هیکلش رو دوست نداشتم شاید شخصیتش هم. نمیدونم. از یه طرف میترسم مثل الف هی خودمو قانع کنم و کسی که معیارهامو نداره رو زوری تو قلبم جا کنم. از یه طرف لازم دارم آدمهای مختلف و ببینم تا مهارتم بیشتر شه.
با اینکه گاهی دلم برا اون حس آشنایی که به الف داشتم تنگ میشه و لبخندش تو ذهنم نقش میبنده، داره بدون اون بهم خیلی خوش میگذره. همه چیز الآن قشنگ تره.