امروز رفتم کلاس. درمورد چی؟ قرار گذاشتن! فمیدم از نظر ب اون بیرون رفتن دیت بوده! من نه تنها دلم نمیخواست باهاش وارد رابطه عاطفی بشم بلکه اون هم دیت نبود از نظرم. خب این باخت بدیه. چرا؟ چون لباس رفتار گفتار و حتی مکان و زمانی که برا بیرون رفتن انتخاب کردم، هیچکدوم بر پایه دیت نبود. همه براساس دیدن یک دوست بود. تیپ به شدت معمولی ای زدم که فکر نکنه خبریه. اما اون فکر کرده بود. من و تا ایستگاه مترو رسوند. پول شامو نگرفت. موقع عبور از خیابون سمت ماشین ها می ایستاد و خلاصه همه رفتارهاش باعث تعجب من شده بود. فکر میکردم برا یه دوست چرا باید این کارها رو انجام بده. حالا میفهمم که میخواسته یه جنتلمن واقعی باشه. بلعکس من خودم ترین حالت ممکن فقط خوش گذروندم و هیچ ساسیت و ملاحظه ای نداشتم. کارهای خنده داری هم انجام دادم که تو حالت عادی نمیدم. اون روز چون هدفم خوشگذرونی بود اون کارارو کردم. من تو این بازی باختم دوستان. بدم باختم. اما خنده دار و جالب بود. نتیجه: تصور خودمون رو فکر نکنیم واقعیت هست. ممکنه بقیه مثل ما فکر نکنن.
بعد از کلاس خیلی کلافه بودم چون من نمیدونستم بازی چیه و حرکت های اشتباهی زدم و حریف کاربلد بود و داستان و اشتباه گرفته بود. تجربه شد. قصد دارم ارتباطم و باهاش کمتر کنم. یا درمورد دیت رفتنم مثل براش تعریف کنم. اما باز ممکنه جواب نده و برداشت دیگه ای کنه.
درسته کراشم بود اما من اونموقع اصلا دنبال رابطه نبودم. حتی هنوز هم آمادگیشو حس نمیکنم. تازه دارم معنی سینگلی و میفهمم. بدون چن تا آدم و دیدن برم خودمو دوباره درگیر تعهد کنم که چی؟