یکی از دلایلی که ترک کارم واسم بیش از اندازه دشواره، جو خونه اس. پدرم خیلی راحت میتونه بدخلق باشه و پرخاش کنه. خیلی راحت میتونه شب ساعت ۲ بیاد و از همه هم طلبکار باشه. میتونه اضافه کار بایسته و بگه پول نداره. با توجه به چیزهایی که گذشت نمیتونم بهش اعتماد کنم. خب وقتی شاغلم و بیشتر روز بیرون از خونه ام، حالم خوبه چون راه فرار برا خودم میبینم. توی خونه احساس محبوس شدن نمیکنم. بیرون میرم هوا میخورم، با ادمهای دیگه معاشرت مختصری میکنم. و از نظر اقتصادی هم مستقلم. پس پدرم پولش چرا زود تموم میشه خرج چی و چطور میشه میتونه واسم مهم نباشه. اما وقتی از نظر اقتصادی وابسته ام به پدرم، این رفتارهاش من رو شدیدا میترسونه. چون تنها راهم برای گذران زندگیه که کنترلی هم روش ندارم.
امروز بدخلق بود. احساس خستگی میکنم و بغض گلو و چشمم رو تحت فشار گذاشته. به ث هم هنوز نگفتم. عمیقا از مورد خشونت قرار گرفتن خستهام. ۱۴۰۴ خیلی سخت شروع شده! هرچقدر هم سخت، تلاشم رو میکنم. امروزم و هر طور شده قشنگ میکنم. برای خودم گامهای مهمی برمیدارم. وقتشه از خاکستر بلند شم.