قدری از ناحیه امنم بیرون اومدم. عکسهای کل سالی که گذروندم رو جمع کردم و با یه اهنگ استوری کردم. فکر میکنم نیاز دارم بیشتر دیده بشم. برا خودم بودن اعتمادبنفسم بیشتر شده. میدونم شاید در ابراز خودم افراط کنم گاهی. اشکال نداره. درست میشه. چیزی که از خلاصه این یکسال به چشمم اومد، تنهایی نسبتا زیادم بود. گالریم پر از عکس راه ها و آسمون و گیاه بود. خوشحالم که کفشهام دوباره با جاده خو گرفتن. بخاطر اینکه انلاین باشم و در دسترس الف باشم زیاد راه نمیرفتم. دوباره برگشتم به ادمی که قبلا بودم. چقدر خود قدیمیمو دوست دارم. البته پخته تر، جذاب تر و واقعی تر از قبلم شدم. عقاید فلسفی دست و پا گیرم هم از بین رفته.
قرار شد دیوارهامو کوتاه کنم که فقط آدمهای هول و خودشیفته جرات نکنن بیان سمتم و آدمهای سالم هم بتونن باهام معاشرت کنن. تا حدی موفقیت آمیز بود. فقط گاهی یهو میترسم و فرار میکنم. ب به چشمهای گریونم بین عکسها توجه نشون داد. ولی پ از وقتی فالو کرده حتی یه لایک ساده هم نکرده بود. امروز خودم بهش تبریک سال نو گفتم. در جواب تبریکش ایموجی بوس فرستاد! نمیدونم چرا واسم دلنشینه این ایموجی. و خوشحالم که باهاش حرف زدم.
جز این به خیلی از آدمهایی که میشناختم و دوستشون داشتم تبریک سال نو گفتم. فقط اصلا و ابدا حوصله تبریکات کاری رو نداشتم. در جواب تبریکم کلی محبت دریافت کردم. خیلی هیجان انگیز و جالب بود. انگار از یه آدم نامرئی و ساکت بدون هیچ واکنش و احساس دارم به یه آدم واقعی تبدیل میشم. یجورایی من همون پینوکیو بودم که داشت پسر واقعی میشد. نمیتونم بگم چقدر خوشحالم که تونستم خودم رو ابراز کنم و تاحدودی پذیرفته بشم.