قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

تو خورشید نبودی که بی دریغ بتابی

توسط Bluepetus | شنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۳ | 0:23

اتفاقی آهنگی پلی شد که ازش فراری بودم. وقتی تازه استخدام شده بودم، از اینکه شغل پیدا کردم، مرتبط با رشتم و با شرایط مناسب، ذوق زیادی داشتم. اوایل کارم هم فشار زیادی روم بود. از یه طرف اضطراب اجتماعی و از یه طرف نگرانیم از خوب نبودنم تو کار. چون اولین شغلم بود و نمیدونستم چطور میشه تو یه موقعیت کاری قرار گرفت. هر صبح دو تا اهنگ و گوش میکردم. یکی اهنگ مصر از شایع. که برا فشار کل روز من و سرپا نگه میداشت. و یکی "یه جا دیگه" از شایان اشراقی.

چقد حالم خوب بود. " بدون هیچ آشنایی رسیدم، بدون زد و بند و داستانی رسیدم..."

حالا میتونم روزهای پشت سر و به یاد بیارم. چیزهایی که از سر گذروندم. " مارا به سخت جانی خود این گمان نبود".

پیچ و تاب های زیادی خوردم و آدم متفاوتی شدم.

شرمم کمتر شد، اضطراب اجتماعیم کمتر شد، مهارت اجتماعیم کمی بهتر شد. و یه مرحله خیلی مهم پیش روم هست.

اگه فردی به اطرافش نگاه کنه و تصمیم بگیره حرصش رو سر کسی خالی کنه، یا کسی و فریب بده و حس قدرت کنه، یا به هر نحوی تمایل به ظلم داشته باشه، اغلب من رو انتخاب میکنه. چرا؟ چون آدمیم که در عوض هر رفتار بدی، خوبی میکنم. طرف مقابلم هر چقدر شرور باشه من نگران میشم که از برخوردم احساس سرخوردگی نکنه. این حجم از همدلی و مهربونی اصلا منطقی نیست. من دلم نمیاد بد رفتار کنم با کسی حتی به قیمت نابود شدن خودم.

از گذشته خاطره های زیادی دارم که مورد ظلم واقع شدم و ظالم کاملا بی جواب موند. آخه اگه ظلم واسه کسی هزینه ای نداشته باشه، چرا نباید انجامش بده؟

آخرین بار همکارم استرس و فشار کاریش رو سر من خالی کرد و کلمات بدی به کار برد. من چکار کردم؟ هیچ! حتی یذره هم رفتارم باهاش تغییر نکرد.

یا رییسم که چرندیات وحشتناکی میگه که به عقل و رفتار خودم شک میکنم. میگه میبری لب چشمه و تشنه برمیگردونی! کی تونستم حقش و بذارم کف دستش؟ کی واسش هزینه داشته دراز کردن پاش از گلیمش؟

"تو خورشید نبودی که بی دریغ بتابی"

باید به این فکر کنم که من هم آدمی مثل بقیه ام. فرشته‌ای نیستم که باید مراقب همه باشه. من یه ادم با ظرفیت‌های محدود و نقص های مشخص خودم هستم. من هم مثل همه حق دارم معمولی باشم و بهترین نباشم. حق دارم از خودم مراقبت کنم. حق دارم ناراحت شم. من یه آدم مثل همه‌ام. قرار نیست اضافه تر کار کنم. یا مهربون تر باشم. باید همون قدری خودخواه باشم که بتونم بقا پیدا کنم.

فکر میکنم بدترین ایده تربیتی اینه که جواب بدی و با خوبی بدی. این میشه عادت. و اگه بخوای ازش عبور کنی احساس گناه یقه‌ات رو میچسبه.

کم کم تمرین میکنم جواب بدرفتاری آدمها رو با رفتار مناسب بدم. مهربونی زیادی تعطیل!

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .