قسمتی واقعی و پنهان از من

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

دیشب باباتو دیدم آیدا

توسط Bluepetus | پنجشنبه نهم تیر ۱۴۰۱ | 13:58

اگه فیلم دیشب باباتو دیدم آیدا رو ضرب در ۵ کنی میشه من. شدت غصه خوردن. شدت تنهایی. شدت شک. شدت خشم. شدت استیصال. شدت اضطراب. غم. ناامیدی.ترس...

الآن که نگاه میکنم مخصوصا به زمستونی گذشت، بیشتر شب‌هایی به یادم میاد که هر کدوم ساعتها در انتظار برگشت پدرم بودم.

هر دقیقه کش دار و طولانی بود. من از شدت خشم و اضطراب روی تختم منجمد شده بودم و نمیتونستم هیچ کاری انجام بدم.

باورنکردنی بود.

مثل آیدا من هم ارزش زیادی برای خانوادم قائل بودم.

از الآن به فکر زمستون پیش رو هستم. از پاییز که شب‌ها طولانی‌تر میشن، باید توی وضعیت خاصی باشم. یا سرم به دانشگاه گرم باشه و یا کار. اگه هردو شد که بهتر.

مشخصات وب
از اینکه حرف دلم رو خوندی متشکرم . نظراتت واسم ارزشمند و زیبا هستن . روزگارت آباد♡
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای قسمتی واقعی و پنهان از من محفوظ است .